او پس از تماشای ماجرای نیمروز ۲ به ارتباطات فرامتنی این اثر پی برد. ارتباطاتی که پیش‌تر در ماجرای نیمروز ۱ هم به وجود آنها مشکوک شده بود، اما نمی‌توانست با اطمینان بالایی به آنها بپردازد. ولی پس از تأکید دوباره مهدویان در اثر اخیرش بر این ارجاعات او نمی‌تواند از آنها چشم‌پوشی کند. به خصوص که در آثاری متعدد و با شخصیت‌هایی ثابت صورت می‌گیرد. به عقیده او فیلم‌سینمایی ردخون شامل سه شخصیت اصلی است که به تفکیک به آن‌ها پرداخته می‌شود:

 مسعود: با بازی مهدی زمین‌پرداز که پیش‌تر او را در نقش شهید حسن باقری در فیلم مستند آخرین روزهای زمستان» دیده‌ایم. احتمالاً برخی بگویند که نقش مسعود در فیلم ماجرای نیمروز شخصیت اصلی محسوب نمی‌شود که حق هم دارند و کل نکته ماجرا هم در همین است. شخصیتی که تیپ‌شناسی او از آخرین روزهای زمستان» تا ماجرای نیمروز ۱ و ۲ یکسان بوده و تغییری نکرده است. فردی منطقی، طرفدار گفتگو، آرام و متین و البته مخالف برخوردهای تند و رادیکال. شاید این ثبات شخصیت و حتی بازیگر در این نقش، پاسخی به این پرسش باشد که اگر حسن باقری زنده بود چه می‌کرد؟». جواب مهدویان به این پرسش، پاسخی تلخ است. اینکه اگر چنین فردی با چنین منشی زنده می‌ماند، در ساختار اطلاعاتی امنیتی محو می‌شد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت به حاشیه رانده می‌شد. درنهایت هم با عاقبتی که در ردخون برای وی ترسیم شده است، مواجه می‌گردید.

 کمال: با نقش‌آفرینی هادی حجازی‌فر که قبلاً او را هم در نقش شهید(!) احمد متوسلیان در ایستاده در غبار» و البته شخصیت موسی در فیلم لاتاری دیده‌ایم. تیپ‌شناسی او هم در تمام نقش‌هایی که در فیلم‌های مهدویان بازی کرده، یکسان است. شخصیتی مذهبی، با تفکرات سنتی، طرفدار برخورد تند و به اصطلاح انقلابی، عمل‌گرا و خودسر که چیزی از ت نمی‌فهمد و معتقد است نباید با مخالفان ذره‌ای رحم و عطوفت به خرج داد. گویی که باز هم مهدویان در پاسخ به پرسش اگر متوسلیان زنده بود (که شاید هم باشد!)، چه می‌کرد؟» ما را با دو پاسخ تقریباً مشابه روبرو می‌کند. اینکه یا شبیه موسای لاتاری می‌شود که آن رفتارهای رادیکال و حاج‌کاظم‌طور از او سر می‌زند و یا همین بلایی به سرش می‌آید که مهدویان در ردخون برای وی ترسیم نموده است.

 صادق: اما مهم‌ترین چهره ماجرای نیمروز با بازی جواد عزتی که اولین‌بار در همین فیلم دیده می‌شود. در نگاه اول چیزی که توجه مخاطب را جلب می‌کند تشابه انکارناپذیر چهره او به یک شخصیت اطلاعاتی جنجالی به نام سعید امامی است. فردی که از نظر تیپ‌شناسی خشک، بی‌احساس، منطقی، ت‌مدار، باهوش و بی‌رحم بوده و به اصطلاح رفاقت سرش نمی‌شود. شخصیتی که مطابقت زیادی با تصور عامه از یک فرد اطلاعاتی دارد. موضوع بعدی مربوط به نام اطلاعاتی وی است که در آن دوره متعلق به مهرداد عالیخانی بوده است. و جالب اینجاست که این دو فرد، یعنی سعید امامی و مهرداد عالیخانی (صادق) در کنار مصطفی کاظمی () روابط نزدیکی باهم داشتند و به عنوان یک تیم اطلاعاتی دست به کارهای جنجالی بسیاری در دهه هفتاد زدند که از جمله آنها ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای و ترور روشنفکران بوده است؛ ماجراهایی که درنهایت به مرگ خود سعید امامی منتهی می‌شود. این شخصیت کلاژمانند اطلاعاتی که چهره‌اش برای یکی و نام مستعارش برای دیگری است، به مخاطب می‌فهماند که این نقش نماینده یک جریان فکری و عملیاتی در وزارت اطلاعات است که در دو فیلم ماجرای نیمروز به خوبی شخصیت‌پردازی شده و تا سال ۱۳۶۷ (پایان جنگ) مخاطب را با خود همراه کرده است. در انتهای ماجرای نیمروز ۲ سرنوشت دو شخصیت اصلی دیگر (مسعود و کمال) مشخص شده است. پس دور از ذهن نیست که مخاطب منتظر قسمت سومی از این مجموعه باشد که احتمالاً در دهه هفتاد اتفاق می‌افتد و قرار است عاقبت شخصیت صادق نیز در آن ترسیم شود؛ البته اگر اجازه ساخت چنین فیلم جنجالی و بحث‌برانگیزی داده شود.

ماجرای نیمروز: در انتظار سه‌گانه

تغییر چشم‌انداز خاطرات

عاشورایی که او می‌فهمد

ماجرای ,هم ,نیمروز ,شخصیت ,اطلاعاتی ,فیلم ,ماجرای نیمروز ,که در ,در فیلم ,هم در ,مهدویان در ,فیلم ماجرای نیمروز ,آخرین روزهای زمستان»

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آیــتــک دکوراسیون منزل و طراحی داخلی گروه آموزشی روبولار درمان بواسیر ، درمان هموروئید گزارش آزمون - بازار خودرو - خرید خودرو همچو قطره ام ، در جریان یه قُلُپ فلسفـــــه... طراحی داروخانه دنیای آزاد نرم‌افزار خرید فروش بیمه عمر خدمات بیمه اجتماعی در تهران